دربارۀ تجمعات اهواز: از مبارزه برای حق تنفس تا مبارزۀ سیاسی ضدّ سرمایهداری
اعتراضات نسبتاً خودجوش مردم اهواز و دیگر شهرهای خوزستان به وضعیت فاجعه بار هوا ، قطعی مکرر آب و برق (و خسارات سنگین اقتصادی آن به خانوادههای کارگران و مردم تهی دست) و همچنین اختلال مخابرات، بار دیگر سطح بالای انزجار و خشم فروخوردۀ مردم را نسبت به وضعیت غیرقابل تحملی که محصول بحرانهای نظام سرمایهداری حاکم بر ایران است نشان داد. انتشار اخبار این اعتراضات، طبقۀ کارگر کل ایران را به یک اندازه متأثر می کند.
محال است بتوان در کل کشور جایی را یافت که ردّی از فلاکت و سرکوبهای دولت سرمایه داری جمهوری اسلامی در آن یافت نشود؛ از فاجعۀ پلاسکوی تهران تا ویرانی سیل در سیستان و بلوچستان و بوشهر، و مرگ دلخراش کولبران کردستان و … اما فجایع، ستم و بحرانهای سرمایهداری در ایران وقتی به مناطق حاشیهای و ملل محروم تر (از بلوچها و ترکها تا کردها و اعراب) میرسند، در حداکثر وضعیت خود جلوه گر می شود و بارقۀ حداقل اعتراض، حداکثر سرکوب را به دنبال خواهد داشت. آمار بالای زندانیان سیاسی در این مناطق حکایت از همین رویه دارد.
وضعیت کنونی خوزستان، نمونۀ اعلای تناقضهای ذاتی نظام سرمایهداری جمهوری اسلامی است که این بار تبعیضآمیزتر نیز شده است. تصویر باروهای آتشین نفتی و تمرکز فراوان ثروت در این منطقه از سویی در کنار تصویر خیل ارتش عظیم بیکاران جوان خوزستانی، فقر فزاینده، رواج غیرعادی اعتیاد، آمار بالای کودکان بازمانده از تحصیل، ارائۀ نامناسب خدمات زیرساختی شهری، تخریب محیطِ زیست؛ از حیاتِ به نفس افتادۀ کارون تا شیوع سرطانهای مختلف؛ این همه در کنار موج سرکوبهایی که علیه کارگران خوزستانی از کارگران کشت و صنعت هفت تپه تا کارگران پتروشیمی صورت می گیرد، همچنین تبعیضات قرونوسطایی و گستردهای که علیه اعراب خوزستان وجود دارد، همگی وضعیتِ این منطقه را به شدت بحرانی و البته بالقوه انفجاری کرده است. بههمین دلیل نیز تجمعات اخیر اهواز جلوی استانداری با اضطراب زیادی از سوی جمهوری اسلامی دنبال میشود. غیرقانونی اعلام کردن این تجمعاتِ «غیرسیاسی»، حضور بارز گشتهای پلیس در سطح شهر و جوّ امنیتی حاکم بر آن در همین چند روز اخیر نیز نشانههایی از تقلای حاکمیت برای پیشگیری زودهنگام از وضعیت بالقوه انفجاری این شهر و استان است.
سایۀ اقتصادی و ایدئولوژیک دولت سرمایهداری بر خوزستان (پنهان سازی ستمهای طبقاتی و ستم ملی)
سیاستهای سرکوبگرانۀ نظام سرمایهداری جمهوری اسلامی، به فاصلۀ اندکی پس از ۵۷ متوجه خوزستان شد و بعدتر با وقوع جنگی که «مقدس» نامیدنش، این استان سهم ویژه و بیسابقهای در تحمل محرومیت و آوارگیهای جنگی داشت که آثار این محرومیت تبعیضآمیز نیز حتی تاکنون هم در کالبد برخی شهرهای این استان هویدا است. سیاستهای ایدئولوژیک رژیم در امنیتی کردن این استان از جمله در گسترش کمّی و کیفی پایگاههای بسیج، ترویج فرهنگ فقر و صدقه و خیریه (به جای ایجاد اشتغال)، سرریزی دورهای خیل عظیمی از نیروهای سپاهی، بسیجی و امنیتی تحت عنوان «راهیان نور» و تبدیل شهرهای استان به موزههای زندۀ جنگ بخشی از سیاست ایدئولوژیک رژیم برای پنهان سازی ستمهای طبقاتیاش به واسطۀ مذهب، خیریه و غیره است؛ همچنین در عین حال عضوگیری از فقرای شهری و حاشیهای این استان محروم که در کوچکترین رفع نیازهای معیشتی خود درماندهاند در قالب نیروهای بسیجی و سپاهی بومی به عنوان ابزار سرکوب و جاسوسی بخش دیگری از این سیاست است. برای جوان خوزستانی که در غیاب «کار» و «مداخلۀ سیاسی» راهی برای رهایی نمییابد، «اعتیاد» پناهی برای گریز از این وضعیت خفهکننده است.
برای بخشی از همین جوانان خوزستانی که مضاف بر این تبعیضات اقتصادی، تبعیضات و تحقیرهای روزمرۀ ضدعرب را هم تجربه میکنند، ریشۀ تمامی این مشکلات به ناگاه در جواب حاضرآمادۀ «دولت اشغالگر فارس» جوییده میشود، حال آنکه علیرغم شکاف فجیع فقر و امکانات در مرکز و حاشیه، وقتی می توان همین جنس از فجایع را یک به یک با شدت کمتر یا بیشتر در سایر نقاط کشور (و از جمله در خودِ پایتخت) نشان داد، روشن میشود که سرمنشأ این وضعیت نه محصول «دولت اشغالگر فارس»، بلکه به طور دقیق نتیجۀ «دولت سرمایهداری جمهوری اسلامی ایران» است که البته اقلیتهای قومی را به شدت و با ستمی چندباره مجازات میکند. اجرای این سیاست ستمهای سرمایهداری گاهی «شمخانیِ عرب» را به میدان میطلبد و گاهی «فیروزآبادی فارس» را. واضح است که کارگر عرب به همان دلیل و شیوهای استثمار میشود که کارگر فارس، کرد، ترک و …؛ و سرمایهدار عرب همان طور استثمار میکند که سرمایه دار فارس و کرد و ترک و… تنها کافی است نگاهی به کارگران بومی و غیربومی در دبی و قطر و امارات و عربستان انداخت؛ یا نگاهی به تجربیات «دولتهای ناسیونالیست عرب» در منطقه داشت که ثمرۀ آخرین نمونه از آنها، استثمار و آوارگی میلیونها عراقی بود. این تجربیات نشان می دهند که رهایی ملی، تنها با اجرای یک برنامۀ سوسیالیستی از طریق انقلاب سوسیالیستی علیه دولت سرمایه داری و از خلال اتحاد با دیگر کارگران فارغ از خط مرزهای مذهبی و قومی و ملی امکان پذیر است. تنها با به دست گرفتن ثروتها و برنامه ریزی و اختصاص آن برای رفع نیازهای اجتماعی است که می توان بر مشکلات کنونی از بیکاری و بحران مسکن گرفته تا تبعیض قومیتی و جنسیتی فائق آمد.
پیش به سوی سازماندهی انقلابی
اعتراضات کنونی هرچند سطح بالایی از اعتماد به نفس را نشان می دهند، اما عموماً خودجوش و فاقد سازماندهی هستند. چنین اعتراض سازماندهینشدهای نمی تواند دائمی باشد، چون بالأخره از تکاپو می افتد و خسته می شود. مردم برای مدت طولانی نمی توانند در خیابان باقی بمانند و باید اعتراضاتشان به سطح بالاتری انتقال یابد. بدون سازماندهی و در غیاب یک رهبری انقلابی و منسجم و بدون یک چشم انداز روشن، این اعتراضات مانند نمونههای دیگر پس از مدتی با سرکوب فیزیکی یا حداکثر اعطای چند امتیاز کوچک و عقب نشینیهای تاکتیکی حاکمیت، تا مدتها به وقفه می افتند و بخش زیادی از تجربیات به دست آمده از بین می روند و در پی آن سرخوردگی و یأس پدید می آید.
در چنین وضعیتی بر هیچکس پوشیده نیست که تحقق کمترین مطالبات، از مطالبات زیستمحیطی گرفته تا مطالبات طبقاتی، قومیتی و مطالبات زنان عملاً به مطالبۀ اصلی سیاسی که همانا واژگونی دولت سرمایه داری است گره خورده است. در نتیجه از هم اکنون لازم است که با ایجاد جمع هایی غیرعلنی، برای اعتراضات و تجمعاتی که رخ می دهند، برنامه ریزی کرد. هر بار شعارها و مطالبات را تنظیم کرد و به اعتراضات جهت داد.
- پیش به سوی سازماندهی برای مقابلۀ خیابانی در برابر نیروهای سرکوب (مانند شادگان)
- حق تعیین سرنوشت برای ملیتهای تحت ستم
- پیش به سوی ایجاد حزب پیشتاز کارگری
- سرنگون باد دولت سرمایهداری و استقرار دولت کارگری
کمیتۀ اقدام کارگری و گرایش مارکسیست های انقلابی ایران – ۲۹ بهمن ۱۳۹۵